jump to navigation

بهترین وبلاگ آشپزی افتتاح گردید…! ژوئیه 24, 2009

Posted by bahareman in آشپزی, روزمره ها, روزهایی که می گذرد, سرگرمی.
Tags: , ,
16 comments

سلام به همگی…این یه پست کوشمولو و سریعه…این روزها فقط دویدیم دنبال مغازه و رفتیم ماشینمو فروختیم و دنبال کارهای اون بودیم و باور کنید که من دیگه نا ندارم راه برم…اما خوشحالم از این که داریم مستقل می شیم و برای خودمون قراره کار کنیم…این سختیها شیرینی خودشو داره…

با شین عزیز یک وبلاگ آشپزی رو می خوایم بچرخونیم،این وبلاگ مطالبی خواهد داشت که کرک و پر ریزان خواهد بود و با عمل کردن به دستورات آشپزی آن از یک کیلو تا صد کیلو چاق شوید،چون فکر کنم اولویت با شکمو های گرامی باشه…!اما شاید هم یه مطالبی راجع به رژیم هم براتون بنویسم…این که من هم می تونم برای این وبلاگ آشپزی بنویسم بسی سورپرایز کننده و خوشایند بود برام و الان کلی خوشحالم…(اسمایلی خوشحال!!!) این هم  وبلاگ آشپزی ما ،برید سر بزنید و ما رو رو سفید بنمایید…کامنت هم بی زحمت بگذارید تا از نظریاتتون مستفیض بشیم…!  

فعلا،برخواهیم گشت…!

این روزهای بهار…+ترسهای یک الهام! آوریل 22, 2009

Posted by bahareman in آشپزی, روزهایی که می گذرد.
Tags: , , , , , ,
14 comments

سلاااااااام به همگی،خوبین خوشین انشالله؟

اول از همه این که کارت ملیم پیدا شد!! دیدین توی پست قبلی گفتم دزده بی مرام کاش کارت ملیمو انداخته بود توی صندوق پست؟ خوب مثل اینکه خیلی هم بی مرام نبوده چون دو روز پیش بهم زنگ زدن گفتن بیا که کارتت پیدا شده،جالب اینکه توی همین اداره پست منطقه خودمون هم  هست…می گم کاش از خدا یه چیز دیگه خواسته بودم نه؟ مثلا یه سه چهار میلیارد تومن پول….!!! …ولی فکر کنم اون موقع دیگه اون مرغ آمینه یا منفجر می شد یا فحشهای بی تربیتی بهم می داد…! والله…از شانس ما…!!

..دوست گلم نگین جون توی یکی از پستهاشون یه بازی راه انداخته ان با این مضمون که هر کسی از چه چیزایی می ترسه،خوب….راستش بنده از این چیزا می ترسم:

سوسک….مرده شور هر چی سوسکه ببرن لعنتی…اصلا از ده کیلومتری که می بینم توی هفت  تا سوراخ قایم می شم تا یکی از راه برسه و بکشدش… اه اه اه …فکر کن تابستونه و رفتی با کلی عشق و صفا روی پشت بوم خنک خونه بخوابی حالشو ببری و مثلا پشه بند نداری یا پشه بنده سوراخه….بعد سوسکه بی پدر میاد و بین همه عدل میاد چهار نعل از روی صورت تو رد می شه با اون پاهای تیغ تیغیش…..ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی !!!! این بلاییه که اقلا بیست بار سر خودم اومده…..!

مارمولک،راستش حاضرم با یه گله موش صحرایی و خونگی و حتی با یه تیرانوزوروس یا یه کروکودیل گشنه یا کوسه آدمخور روبرو بشم،اما مارمولک نبینم….وااااییییییی…. موهام سیخ سیخ می شه اصلا فکرشو می کنم حالم بد می شه،ایییییییی…. اون دمش هم که کنده می شه بعد کنده شدنش تکون هم می خوره،اه اه اه …!!!

بادکنک باد کردن….خوب بعله شاید به نظر خنده دار بیاد اما من وحشت دارم از بادکنک باد کردن چون همش می ترسم توی صورتم بترکه….اینم خوب یه جورشه دیگه چی کا رکنم؟!!

تاریکی….خوب می ترسم از تاریکی،این از اون ترسهای زمان کودکیه که هنوز با خودم دارمش…به هیچ وجه من الوجوهی حاضر نیستم توی اتاق تاریک باشم حتی برای یه ثانیه….!

فیلمای ترسناک….بدجوری اعصابمو به هم می ریزه و تا چند وقت از هر جونور و سایه متحرک و سر و صدای مشکوک مثل چیز می ترسم!!

خوب،یه چیزای دیگه ای هم هست مثل بوق تریلی و کامیون که ازشون می ترسم ،اوووووم…..،یکی بیهوا پخ کنه می ترسم !!! در قابلمه و اینا بیفته رو زمین یهو من شیش متر از جام می پرم!! اصولا به صداهای بلند ناگهانی خیلی حساسم دست و پام از ترس شل می شه،نصفه شب یهو از خواب بپرم ببینم مثلا تنها توی اتاق خوابیده ام در اتاقم بستن می ترسم…..این بود ترسهای من…!! فقط یواشکی بخندید دیگه نامردی نکنین!!! خودتون هم از ترسهاتون بنویسین خوبه ما هم یه کم می خندیم!!

خوب می رسیم به قسمت مورد علاقه ام بخش آشپزی این پست به افتخار دوست خوبم سیروس جان:

ماکارونی: برای درست کردن این غذای فوق العاده خوشمزه و سریع،اولندش تشریف می برین از سر کوچه یه بسته ماکارونی با مارک مرغوب و معتبر تهیه می فرمایین،می تونین سسش رو هم آماده بخرین،ولی بهتون توصیه می کنم سسش یا همون مواد توی ماکارونی رو خودتون درست کنین که هم به دلخواه خودتون هر چی رو که دوست دارین بهش اضافه بکنین و هم اینکه بالاخره یه فعالیتی از خودتون بروز بدین بد نیست!! خوب….اولش پیاز داغ درست می کنین ،ببینین اندازه اش هم بستگی به خودتون داره به اندازه نفرات گرسنه چتر شده بر سرتون درست کنین،مثلا یه دونه یا دوتا پیاز متوسط برای سه چهار نفر جواب می ده،بعدش یه کمی زرد چوبه و نمک وفلفل بهش بزنین و گوشت چرخ کرده رو بریزن توش که تفت بخوره و سرخ بشه،یه کوچولو هم آب بهش اضافه کنین و می تونین چند دقیقه ای هم در ظرفتونو بذارین،بعد اینکه گوشت حسابی پخت و سرخ شد بهش رب بزنین و می تونین قارچ،فلفل دلمه ای که ریز خورد شده باشه،هویج رنده شده اگه دوست دارین و یه کمی ادویه کاری بهش اضافه بکنین و بذارین بپزه…خوب…این می شه سس ماکارونی شما…حالایه  قابلمه رو تا نیمه هاش آب کنین و دقت کنین که به اندازه ماکارونیتون گنجایش داشته باشه دیگه…آب که جوشید ماکارونی ها رو داخلش بریزین ترجیحا طوری که خیلی نشکنه اگه از این ماکارونی معمولیهاست،اگه از این فرمی ها هم دوست دارین که هیچی….من خودم عاشق این ماکارونیهای پیچی ام! بعد از یه چند دقیقه ای امتحان کنین ببینین ماکارونی ها نرم شده یا نه…در این صورت ماکارونی تون رو آبکش کنین…خوب اینجا بین علما اختلاف وجود داره…بعضیها بدون دم کردن ماکارونی رو همون وقتی که آبکشش می کنن سرو می کنن و سسش رو روش می ریزن که راستش من که دوست ندارم،یه جوریه انگاری هنوز مزه خامی می ده،بنابراین ته همون قابلمه مذکور یه کمی روغن بریزین…یکی دوتا سیب زمینی رو از عرض خورد کنین بذارین ته ظرفتون و یه کم ماکارونی بریزین و یه کم سسشو همینطوری تا تموم بشه…بعدش ماکارونیتون رو بذارین دم بکشه…بعد حدودا ده دقیقه حاضره،با ترشی و اینا بخورین حالشو ببرین…خوب،قرار بود که آموزش یه غذای دیگه رو هم بنویسم منتها انشالله پست بعدی چون دیگه خیلی طولانی می شد ودر ضمن غذای خیلی توپی هم هست،پست بعدی رو از دست ندین!!!!!

این روزها بدجوری پفک می خورم،به نظرتون جریان چیه مال فصل بهاره؟ غذام شده پفک!!

فعلا خدانگهدار🙂

شمارش معکوس تا سال نو+همه شکموها…!! مارس 8, 2009

Posted by bahareman in آشپزی, اجتماعی, روزهایی که می گذرد.
Tags: , , , , , , ,
79 comments

سلام به همگی شما دوستای گل خودم،خوبین که؟! خسته نباشین.

راستش همچنان مشغله های ریز و درشت کاری و غیر کاری و خریدهای شب عیدی و خونه تکونی بازی و ترم جدید دانشگاه و اینا…همینجوری یه نفس از در و دیوار و سقف در حال ریزشه و این آبجیتون رسما چیزی به عنوان اوقات فراغت یا تایم استراحت و اینا نداره.از صبح علی الطلوع  که با صدای خروس از خواب بلند می شیم تا پاسی از نصفه شب گذشته و صدای زوزه شغالها به گوش می رسه!!!! (خداییش خیلی باحاله،نمی دونم شهرستان رفتین دیدین چه بامزه است صبحها مثلا یهو هشت تا خروس در و همسایه با هم با تن صداهای مختلف شروع می کنن به خوندن و انگار با هم کل می اندازن؟! آدم هم خوابش میاد تو دلشه هر چی بد و بیراه نثار خروسای مادر مرده می کنه ،هم خنده اش می گیره! یادش یه خیر،مامان بزرگ من یه خروس داشت ماشالله حنجره اش در حد پاواروتی بود! وقتی هم ویر خوندنش می گرفت مگه دست بردار بود!نفس کم نمیاورد که لامصب صداش دیوار صوتی رو می شکوند! احتمالا دوست داشت جلوی مرغها عرض اندام کنه! بگذریم:)) همین طور یک نفس در حال بدو بدو می باشیم و آخر شبی بسان جنازه ای همون طوری با مانتو و مقنعه و لباس بیرون می گیریم می خوابیم!! بازم ببخشین که یه موقعی دیر بهتون سر می زنم.

برنامه آشپزی این  پست بسیار ویژه است و شامل دو تا غذای بسیار خوشمزه و محبوب و مورد علاقه دوستان ورد پرس و حومه می باشد.در این برنامه خورش فسنجون داریم به درخواست دوست گرامی سروش خان صحبت و همچنین خورش قیمه فرد اعلا فقط به خاطر عمو هوشنگ کوچولوی 4 ساله از تهران! البته لازم به ذکره که این غذاها مورد علاقه بسیاری از دوستان می باشد و صد البته این طوری که خودشون اظهار فرموده ان همه هم ماشالله ید طولایی در پخت و پز دارن.بریم سراغ آشپزی:

 خوب اول خورش فسنجون:یک کیلو مغز گردو تهیه می کنین که با این مقدار برای 6 نفر می شه خورش درست کرد.اول مغز گردوها رو آسیاب می کنین،گوشت هم اگه دوست داشتین از این کوفته قلقلی کوچولوها درست کنین که باید از گوشت چرخ کرده استفاده کنین،اگر دوست نداشتین هم که گوشت گوساله خورشتی یا مرغ توش می ریزین.خوب،گوشت حالا یا مرغ رو با یک عدد پیاز رنده شده تفت می دین،زرد چوبه و یه کمی نمک هم بهش می زنین،یه چند دقیقه که گذشت آب می ریزین روش و می گذارین بپزه.نزدیکیای کامل پخته شدن گوشت مغز گردوی آسیاب شده رو بهش اضافه می کنین و در ظرف رو هم حتما نیمه باز بذارید که سر نره.شعله رو هم خیلی ملایم می کنین.اصولیش اینه که از صبح فسنجونو بار بگذارین برای شام که هم حسابی جا بیفته و هم روغنش حسابی دربیاد.در یه کمی مونده به انتهای کار! رب انار و زعفرون -اگه فسنجون شیرین دوست دارین که شکرهم اضافه می کنین به هر اندازه ای که دوست دارین ،اگه شیرین هم دوست ندارین که یه کوچولو شکر اضافه کنین که طعمش ملس بشه،یعنی ترش و شیرین- چند دقیقه بعد دیگه آماده است،بخورین و حالشو ببرین!

حالا خورش قیمه:خوب لپه رو از یک ساعت قبل از پختن خیس می کنین،.پیاز داغ درست می کنین و گوشت خورشتی رو هم به هر اندازه ای که می خواهید باهاش تفت می دین،زرد چوبه و نمک هم بهش می زنین.بعدش آب می ریزین روش و می گذارین که بپزه.اینجا دوتا کار می تونین که انجام بدین: یا لپه رو جدا بپزین و به گوشت و اینا اضافه کنین،یا اینکه به گوشت اضافه کنین،البته گوشت باید نیم پز شده باشه تقریبا.خوب،رب و دارچین و زعفرون رو هم آخراش بهش اضافه می کنین و لیمو عمانی رو هم درسته همون آخرای کار بندازین توش فقط با چنگال سوراخش کنین که غذاتون طعم بگیره و البته از سالم بودنش هم مطمئن باشین که یه وقت توش سیاه یا خراب نباشه.غذاتون بعد چند دقیقه آماده است.نوش جان!

دیگه چیزی نمونده تا سال جدید و این روزهای پایانی سال داره مثل برق و باد می گذره.آرزو می کنم امسال برای همگیمون سال خوب و خوش و پربرکتی باشه انشالله.

این چندوقتیه تولد دوستای خوبم پرنیان گلم، دوشیزه شین جانم و پرستو خانم عزیزم  بود که بازم بهشون تبریک می گم و آرزوی خوشترین لحظات رو براشون دارم.

علی آقای چرکنوشت یه بازی راه انداخته که توش باید کلمات و جملات قصاری رو که ملت رو به وبلاگ شما ارجاع داده رو بگین.همون تاپ سرچتون رو.خوب والله من مثل بقیه بلد نبودم که عکسشو بذارم به همین دلیل هویجوری یه چند تاییشو براتون می نویسم،البته روم به دیفال بعضیاش دیگه خیلی ستم هستن و راستش من روم نمی شه بنویسم:

دور دو فرمون،سبز کله غازی چه رنگیه،مد امسال،من زن داییمو چیز!( این به من چه الان؟!)،داستان صکث من و خاله(!!؟؟)،بازی رانندگی در شهر،کتاب سرگذشت من،بهار من،زن سوپر باز،لباس خواب خاله!،سری کامل متلکها!،pink (این با آرش کار داشته احتمالا!)می خوام برم یه جای دوری،تولدم مبارک(این خیلی تنها بوده لابد)،آبجی ساسی مانکن!! و یه چیزای دیگه ای که روم به دیفال….!!

خوب،خیلی حرفها و اتفاقها بود که می خواستم براتون تعریف کنم انشالله توی پستهای بعدی،بدجوری ضیق وقت دارم لعنتی!!! فعلا خدانگهدارتون،خوش باشین!